نکات برجسته بدست آمده از گفتگو با آقای دکتر سلیمان خاکبان،
استاد یار دانشگاه قم و مدرس دروس معارف در گرایشهای مبانی نظری اسلام، اخلاق اسلامی و دیگر دروس تخصصی در مقاطع ارشد و دکتری
v محور اول: متن و محتوی
ü مشکل اینجاست که دروس معارف، چون از اوّل جزء دروس عمومی دیده شده و تعریف گردیده است، نگاه به آن مثل نگاه شهروند درجه دو و دارای اهمیّتی به مراتب کمتر از دروس تخصصی است. در کلاسهایم اشاره دارم که دروس عمومی مثل واجب عینی است که همه باید بخوانید در برابر واجب کفایی که همان دروس اختصاصی خود دانشجو است.
ü باید این را در کلاسهای دانشگاه جا انداخت که هر مشکلی که در نظام تعلیم وتربیت خودمان وجود دارد بر میگردد به طراحی غلط سیستم تعلیم وتربیت در جهان، سیستم تعلیم وتربیت جهانی بر اساس فلسفه انسان مدرن و جهان مدرن و بایک تعریف خاصّی از سعادت و پیشرفت پیریزی و بنیانگذاری شده است، وچون آن تعریف غلط بوده نتیجه اش با این همه پیشرفت تکنولوژی، پیشرفت اقتصادی و قدرت مدیریت در جهان مدرن که کم چیزی هم نیست، ولی متأسفانه میبینیم خروجی آن و بازتابش بجای حل مسائل بشر امروز منجر به شکاف طبقاتی عظیم در دنیا وعقیم ماندن وعده های داده شده به انسان مدرن گردیده، که همین آمارهای شکاف طبقاتی در طول سه دهه گذشته از زبان بخش توسعه سازمان ملل متحد است. آمارهای جنگ، اعتیاد، خودکشی و...و... را ببینید.
v همیشه در کلاسهایم اینگونه تحلیل میکنم که یکی از دست آوردهای بزرگ انقلاب، این بوده که دروسی مثل مبانی نظری، اخلاق و ریشه های انقلاب اسلامی را در دروس دانشگاهها گنجاند تا یکی از اینها به بعد اعتقادی و فلسفی بشر بپردازد، دیگری به بعد اخلاقی و عواطف بشر مربوط باشد، و رفتار انسان را کنترل و اصلاح کند و سومّی بصیرت بشر را شکل دهد وتقویت کند، تا ما انسانها بدانیم که امروز چه کسانی درحال اداره جهان هستند و چه تأثیری بر اندیشه مادارند. در حوزه تفکر و اندیشه هیچ کدام از ما خارج از یک بعد فلسفی و چارچوب اعتقادی نیستیم. در جهان غرب که به اصطلاح آزاد نامیده میشود، حاکمیت ها هیچ مسئولیتی در قبال تفکر و نگرش انسان ندارند، امّا عملاً طوری طراحی کردهاند که من وشما سر از بی دینی و لا ابالیگری در آوریم! در حوزه اخلاق هم سیستمهای آموزشی بر اساس IQ تنظیم شدهاند و بحث به اصطلاح EQ تعطیل است . یعنی دقیقاً همان بعدی که به عواطف و اخلاق ودل سوزی به همنوع منجر میگردد، بنابراین خروجی آن میشود ریاضیدان، فیزیکدان، اقتصاددان برجستهای که یک قلب مهربان در سینه اش نیست و هیچ گونه نوعدوستی را بر نمیتابد، اینجاست که نقش علم اخلاق در دروس معارف ظهور و بروز مییابد، تو ای دانشجو باید مثل پرورش استعدادها در علوم مختلف در اخلاق نیز پیشرفت کنی وآن را در خود نهادینه نمایی تا بدانی نوع دوستی یعنی چه، و بصیرت افزایی و شناخت دشمنان و... ، برای همین است که غرب در حوزه فلسفی گرفتار دنیا پرستی شدند، چون آخرت و معاد را تعطیل کرده و یا حداقل در حدّ فردی تعریف کرده اند . اخلاق را در حوزه منافع شخصی معرفی نمودند پس نتیجه این شد که میبینیم و....، تمام این بحثها را برای دانشجویان و جوانان با زبان روز و بیان جذاب ترسیم کرده و توضیح میدهم و میگویم برای همین است که درس اندیشه اسلامی(1و2) و انقلاب اسلامی و اخلاق و.... دیگر یک شهروند درجه 2ودرس جنبی نیستند، اگر تو به سیاست کار نداشته باشی سیاست با تو کار دارد، اگر تو بنیه ات قوی نباشد، سیستم فکری القاء شده از طرف دیگران با تو کار دارد و روی تو اثر میگذارد و....پس چاره ای نیست جز آگاه شدن.
ü کلاسهای دروس معارف فرصت کمی برای ما اساتید نیست، حدود4 ترم مستقیما فکر و اندیشه دانشجو در درون کلاسها در اختیار ماست. اگر درست کار کرده باشیم، بعضی از خروجیهای دانشگاه نباید این باشد، بخشی از آسیب های موجود به ضعف اساتید و اداره غلط دانشگاها بر میگردد. ما از نظر آرمانها خود ابرقدرت جهان هستیم، البته در اجرا فقر تئوریک داریم و آرمانها را تئوریزه نکرده ایم، آزادی از نظر اسلام را نهادینه نکرده و تئوریزه نکردایم و.....، دانشجو احساس میکند دروس معارف را میخواهیم به او تحمیل کنیم وبه یک نتیجه خاص که از قبل گرفته شده در این درس می خواهیم برسیم وحرف خود را به کرسی بنشانیم و حرف خود را تحمیل کنیم در صورتی که ناتوانی ما در پیاده کردن آرمانهای انقلاب از جهت تئوریزه شدن آن آرمانهاست. برنامه ریزی درست برای پیاده کردن آن آرمانها نداریم و نداشتیم، مدیریت و سازماندهی بنابر یک الگوی کارساز نداشتیم، خودمان می توانستیم به جز پنج الگوی سازماندهی معروف در غرب، خود الگوی ششمی را ارائه دهیم ولی این کار را نکردیم، بنده عضو شورای تحول بنیادین مدیریت وابسته به شورای عالی انقلاب فرهنگی هستم، ما کارهای زیر بنایی را پل وجاده و...دانستیم در صورتی که کار زیر بنایی یک چیز دیگریست و...، به عقیده بنده ما میتوانیم در قالب واحدهای دروس استراتژیک معارف باتقویت کیفیت آنها از لحاظ استاد، کتب، روش و .... دانشگاها را متحّول کنیم، همگام و همسوبا آرمانها ی انقلاب و نظام پیش برویم.
ü به نظر می رسد این کتب درسی به این نحو نمیتوانند در راه تقویت آرمانهای نظام و شکل گرفتن یک انسان کامل کاری انجام دهند، دانشجویان در مباحث کلاسیک در باب اعتقادی واخلاقیات و...فقط مطالبی را می خوانند وامتحان میدهند ولی یک حالت بیزاری و بی رغبتی نسبت به آن وجود دارد. باید نوع ارائه دین متحول و جذاب گردد، سرفصلها باید نیاز دانشجو باشد، بنابراین خود بنده در محتوا دو ایده استراتژیک دارم وآنها را در کلاسهایم ارائه میدهم: 1- نظریه سعادت 2-نظریه پیشرفت. بنده بحث را از خود انسان شروع میکنم و از این باب وارد میشوم که همه انسانها بدون استثناء دوستدار خوشبختی و سعادت هستند، اما معمولاً هیچ کدام نمی نشینیم فکر کنیم که خوشبختی و سعادت چیست ؟ به دنبال یک سری توهمّات و القائات در خانواده یا مدرسه و جامعه و یا دوستان و...سرمایه عمر را هزینه میکنیم،
عقل حکم میکند برای رسیدن به سعادت و خوشبختی به یک تئوری صحیح برسیم، بعد شروع میکنم به تحلیل و بررسی یک یک تئوریها از خوشبختی و... درباره پیشرفت هم همینطور، غرب الان خودش را پیشرفته میداند و الگو میپندارد، امّا کلمه پیشرفت چیست؟ چه کسی میتواند ادعا کند که پیشرفته هستم؛ با همکاری خود دانشجویان با روش سقراطی و دادن سوال های کلیدی و بارش افکار درس رابه پیش میبرم. اینجا بحث های زیادی است و باید در کتب درسی لحاظ گرددکه وقت نیست. بنده نظریه ای ارائه دادهام و در محافل علمی هم ارائه کرده ام تحت عنوان «سعادت فردی و پیشرفت اجتماعی در پرتو الگوی نوین مرجعیت و رهبری» که میتواند کار ساز باشد. حال منظورم اینست که محتوی و سر فصلها باید اینطور باشد، البته درقالب ادبیات جدید و یک اندیشه نو و....
ü در مورد یک متن خوب و اثرگذار دو نکته مهم وجود دارد: اولاً باید زمان را خوب شناخت و نیاز زمان را خوب فهمید، مسأله و نیاز دانشجو را دانست و ثانیاً به زبان همان نسل سخن گفت، اگر اینگونه نباشد موفق نخواهیم بود، اگر فکر کنیم که کتابها و سرفصلها همان قدیمیها باشند ولی با روش نیاز محور تدریس کنیم، جواب نمیدهد، متن باید جدید شود، ادبیات باید جدید شود. موفقیت دکتر شریعتی و یا شهید مطهری و ... چه بود؟! همین بود که مسأله زمان خود را درست تشخیص دادند، مسأله و نیاز زمان ما اثبات خداوند نیست، نیازها متغیّر است، امروز نیاز ما پیشرفت است، توسعه است، که جلوههایش از طرف غرب گوش و جشم جهان را کورکرده و آن بزرگان به زبان نسل جوان زمان خودشان سخن گفتند و کتاب نوشتند. گاه به دانشجویانم میگویم: عوام و خواص امروزه نگاهشان به پیشرفت غرب است ولی اگر غرب را با تمام نقاط مثبت و موفقیتش در کل بخواهیم تجسم کنیم مثل یک کاباره است، بچهها خوب فکر کنید میخواهید اهل کارباره باشید یا اهل مسجد؟! انقلاب آمد گفت اهل مسجد، با آن کارکردهای اصیل خود که کانون تعلیم و تعلم بود، نه فقط محل نماز خواندن و رفتن، کاباره شاید وقتی وارد میشوید، ساختمانی زرق و برق دار داشته باشد، در بدو ورود فردی با شخصیت و اتو کرده و شیک و تمیز تو را دعوت کند و خوش آمدگوید و ... اما مسجد محقر است، چه بسا خادم مسجد به تو احترام نکند، اما باید خروجی را نگاه کرد. مشکل ما با غرب بر سر این جهتگیری و خروجی است.
v محور دوم: روش و نحوه القاء و فهماندن و تعامل با دانشجو و تأثیرگذاری
ü در ابتدای آغازین جلسه ترم به ضرورت بحثها می پردازم و اشاره میکنم که از باب دلسوزی این مباحث را بر شما واجب میدانم، معمولاخودرا معرفی نمیکنم، با اینکه کار خوبی می دانم، و درباره روش تدریسم و اینکه به حضور غیاب حساسم اشاره میکنم.
ü گاه شده است که همین درس اندیشه 1و2 را در هرکلاس چند جور اجراء میکنم و تدریس می کنم کاملاً روشهایی که به کار میبرم اقتضایی است. بیشتر نگاهم مسأله محور است، به عقیده من باید از مشکلات دانشجو کم گردد، بحث عینی وکاربردی باشد.
ü کار من در کلاس و بخصوص برای امتحان کیفی است تا کمی، در هر جلسه که بحث میکنم، بحث را به سوال تبدیل میکنم و میگویم این نمونه سؤالات امتحانی است، امتحان از همین هاست، نگاهم این است که باید چند نکته کلیدی را در طول یک ترم برای دانشجو جا بیاندازم، از امتحان آخر ترم برای او دلهره ایجاد نکنم، امتحان را تبدیل به یک فرصت کنم تا مطلب بهتر برای او جا بیافتد، نمی خواهم دانشجو حیران و سرگردان بماند، سؤالاتم در امتحان فهمیدنی است، سؤال پرت و مثلاً فلان مسأله ریز در پاورقی را نمیدهم، مچ نمیگیرم، بنابراین از همان اول خیالشان را راحت میکنم، کتاب را هم معرفی میکنم، میگویم تا هر جا که رسیدیم، ولی اصل مطلب سر کلاس است، در آخر ترم هم یک جلسه میگذارم تا اگر جواب سؤالی خوب جا نیافتاده بازگو کنم، سعی دارم سؤالم حفظی نباشد، مضمون را به صورت فهمیدنی و هر چه دانشجو فهمیده به عنوان جواب میخواهم. نظرم این است که منشأ اضطراب را باید تا حد ممکن از دانشجو کم کرد، تا تمرکزش از بین نرود، معتقدم هر چه قرار است دانشجو یاد بگیرد باید داخل کلاس یاد بگیرد.
ü آموزش مجازی اگر درست هدایت و کنترل شود خیلی عالی است و باید از همه فرصتها استفاده کرد، اگر چه هیچ گاه جای تدریس چهره به چهره را نمیگیرد.
ü کلاً بحثهای من طوری است که مسأله در همان کلاس حل میشود، به من درباره ازدواج که مراجعه میکنند تا مشاوره بگیرند، میگویم الان و امروزه انتخابها علمی نیست و برای همین جواب نمیدهد وطلاق اینقدر زیاد شده، الگوهای غربی هم که جواب نمیدهد و غلط است، ازدواج باید علمی باشد و تئوری میدهم، تئوری من این است: ازدواج موفق آن است که ما توانایی پاسخ به نیازهای طرف مقابل را داشته باشیم، هر کدام از زن و مرد نیازهای متقابلی نسبت به هم دارند، در این تئوری دیگر قد و تحصیلات و ... موضوعیت ندارد و برای همین است که دو نفر هستند بسیار خوش طیب و باسواد و تحصیلات بالا و ... ولی طلاق میگیرند.
v محور سوم: توصیه و تجارب
ü در بحث جذابیت دادن به دروس معارف و تأثیر داشتن آن، توجه به نکاتی لازم است مثلاً باور خود استاد خیلی مهم است، حرف باید از دل برآید تابر دل نشیند، استاد نباید اهل توجیه باشد، بچه های ما از لحاظ اعتقادی مشکل ندارند که مثلاً خدا را قبول نداشته باشند اما امروز از ما انتظار پیاده شدن شعارها را دارند، میخواهند اسلام را لمس کنند، نقش خدا را در زندگی خود ببینند، تفاوت حکومت دینی و غیر دینی را لمس کنند. باید دانشجو همدلی من مدرس را درک نماید، بفهمد که ما هم قبول داریم در برنامه ریزی ضعف وجود دارد با این که چار چوب آرمانهایمان درست است، و این دلیل نمیشود که اصل آرمانها را حذف کنیم یا خدشه ای وارد کنیم و مثلاً در دامن غرب بیافتیم . غرب قدرت برنامه ریزی و مدیریت و اجرای بالایی دارد ولی چارچوب فکری و آرمانی غلطی دارد، ما باید آن مدیریت را از آنها بگیریم و براساس آرمانهای خود جلو برویم. نظام ما تازه است، ریشه اش محکم نشده، در معرض آفت های بیشمار داخلی و خارجی است و.... اگر نقد هم میکنیم باید حواسمان باشد درچه شرایطی به این کار دست می زنیم. مبادا نقد به گونه ای باشد که اقتدار نظام را بشکند. استاد باید بتواند این طور مسائل را خوب جا بیاندازد و بیان کند تاکلاس جذاب شود، یا مثلاً طرز بیان و ادبیات به کار رفته و اعمال و رفتار هم مهم است. بهترین کار اینست که استاد در عمل نشان دهد که اسلام چیست؟ این بهترین کار در جنگ نرم است، و نیز مواظب باشد هیچ گاه فضای سیاسی و حاکم بر جامعه و سیاست زدگی جای فضای علمی و استدلالی و عقلانی کلاس را نگیرد. حسن اخلاق و ظاهر استاد که دیگر مفروغ عنه است و دانشجویان به اعمال و رفتار مدرسان خیلی دقت دارند، استاد باید حواسش جمع باشد و هر تهدیدی را به فرصت تبدیل نماید.
ü استاد باید سه اصل را همیشه در کارش رعایت نماید: منطق، احترام و محّبت. فضا فضای علمی است باید حرف از روی حساب باشد چنانچه باید کاملاً به جوان احترام گذاشت و باید محبّت نمود، دانشجو هر چه که میخواهد باشد حتی دشمن خودم را نیز باید دلم برایش بسوزد چون باز بنده خدا که هست، خداوند خلقش کرده، در حدیث قدسی هم داریم که «لو علم المدبرون عنّی کیف انتظاری لهم و اشتیاقی بترک معاصیهم....» من سعی دارم این 3سه اصل را همیشه رعایت کنم، حرف دانشجو را خوب گوش کنم، هیچ گاه صحبت و رابطه عاطفی را با او از بین نبرم با اینکه در حضور و غیاب جدی هم هستم، چون معتقدم پدر و مادر این جوان فکر میکنند فرزندشان به کلاس میآید ومن در قبال او مسئولم، البته در بحث نمره طوری رفتار میکنم که دانشجو دلهره نداشته باشد.
در بحرانهای بوجود آمده در کلاس ابتدا سعی دارم اعتنا ننمایم و تغافل کنم، نگاه هم نمیکنم، اگر بازیگوشی فرد و ناهنجاری ادامه یافت، نگاه میکنم و یا لحظهای سکوت میکنم، و دوباره اگر ادامه یافت تذکر میدهم. گاه میگویم: من حضور و غیاب کردهام اگر شما (با اشاره به فرد هنجارشکن) آمادگی برای کلاس ندارید میتوانید بروید، سعی میکنم حرمت فرد شکسته نشود و آن نگاه محبتی باقی باشد. تاکنون کسی را بیرون نکردهام، حتی در مورد فردی که بدترین حرکت را از خود نشان داده! مثل بچههای خود ما هستند، حتماً یک مشکلی ذهن او را مشغول کرده است، چه بسا گاه کلاس را به خاطر او متوقف میکنم تا مسألهاش را حل کنم، چه بسا این مسأله برای دیگران هم وجود دارد ولی بروز نمیدهند. تجربه نشان داده اگر با چنین دانشجویی درگیر شوی کار بدتر میشود، باید این گونه مسائل را تبدیل به فرصت کرد، اینگونه افراد اساساً حرف بنیادی برای گفتن ندارند. گاه شده گله از حراست و ... دارند و به گونهای در کلاس بروز میدهند، توضیح میدهم که آنان شما را دوست دارند، نگران اعتقادات و اخلاق و آبروی شما هستند، بله چه بسا روش صحیح را بلد نیستند و اینطوری میشود که مثلاً این همکلاسی ما ناراحت میشود و ... شما به دل نگیرید و ...
ü
به اعمال و رفتار مدرسان خیلی دقت دارند، استاد باید حواسش جمع باشد و هر تهدیدی را به فرصت تبدیل نماید.
ü استاد باید سه اصل را همیشه در کارش رعایت نماید: منطق، احترام و محّبت. فضا فضای علمی است باید حرف از روی حساب باشد چنانچه باید کاملاً به جوان احترام گذاشت و باید محبّت نمود، دانشجو هر چه که میخواهد باشد حتی دشمن خودم را نیز باید دلم برایش بسوزد چون باز بنده خدا که هست، خداوند خلقش کرده، در حدیث قدسی هم داریم که «لو علم المدبرون عنّی کیف انتظاری لهم و اشتیاقی بترک معاصیهم....» من سعی دارم این 3سه اصل را همیشه رعایت کنم، حرف دانشجو را خوب گوش کنم، هیچ گاه صحبت و رابطه عاطفی را با او از بین نبرم با اینکه در حضور و غیاب جدی هم هستم، چون معتقدم پدر و مادر این جوان فکر میکنند فرزندشان به کلاس میآید ومن در قبال او مسئولم، البته در بحث نمره طوری رفتار میکنم که دانشجو دلهره نداشته باشد.
در بحرانهای بوجود آمده در کلاس ابتدا سعی دارم اعتنا ننمایم و تغافل کنم، نگاه هم نمیکنم، اگر بازیگوشی فرد و ناهنجاری ادامه یافت، نگاه میکنم و یا لحظهای سکوت میکنم، و دوباره اگر ادامه یافت تذکر میدهم. گاه میگویم: من حضور و غیاب کردهام اگر شما (با اشاره به فرد هنجارشکن) آمادگی برای کلاس ندارید میتوانید بروید، سعی میکنم حرمت فرد شکسته نشود و آن نگاه محبتی باقی باشد. تاکنون کسی را بیرون نکردهام، حتی در مورد فردی که بدترین حرکت را از خود نشان داده! مثل بچههای خود ما هستند، حتماً یک مشکلی ذهن او را مشغول کرده است، چه بسا گاه کلاس را به خاطر او متوقف میکنم تا مسألهاش را حل کنم، چه بسا این مسأله برای دیگران هم وجود دارد ولی بروز نمیدهند. تجربه نشان داده اگر با چنین دانشجویی درگیر شوی کار بدتر میشود، باید این گونه مسائل را تبدیل به فرصت کرد، اینگونه افراد اساساً حرف بنیادی برای گفتن ندارند. گاه شده گله از حراست و ... دارند و به گونهای در کلاس بروز میدهند، توضیح میدهم که آنان شما را دوست دارند، نگران اعتقادات و اخلاق و آبروی شما هستند، بله چه بسا روش صحیح را بلد نیستند و اینطوری میشود که مثلاً این همکلاسی ما ناراحت میشود و ... شما به دل نگیرید و ...
ü مدرسان معارف باید سعی نمایند خودشان به آنچه میگویند معتقد باشند، کار خودشان را به عنوان کار انبیاء الهی و بهترین شغل ببینند، استاد محمدرضا حکیمی سخنرانی داشتهاند که به کتاب تبدیل شده، با عنوان «هویت صنفی روحانی»، به نظر من همه مدرسان معارف باید آن را بخوانند، بسیار جالب است، وقتی کتاب را می خوانی واقعاً احساس پیامبری به تو دست میدهد که شغل یک روحانی واقعاً چیست؟ شغل یک استاد معارف که همان نقش روحانی را دارد واقعاً چیست؟ کسی که معارف دین را تدریس میکند باید این حال و هوا را داشته باشد، بعد از این موضوع، داشتن یک مکتب فکری درست و برداشت صحیح از اسلام و عالیترین قرائت از دین اسلام بسیار مهم است، بهترین و برترین قرائت را حضرت امام (ره) از اسلام دارد، از نظر عمق، عناصر و جامعیت، مکتب معرفتی یک استاد معارف باید درست باشد. مطالب مدرس معارف باید جامع باشد، منطق فنی او جامع باشد، حتی در حد لزوم از فلسفه، عرفان، ریاضی، روانشناسی و ... و آیات و احادیث، که جای خود را دارد منطق جامع معرفتی یک هرم سه وجهی است که سه رأس قاعده آن علم، فلسفه و عرفان است و قرآن و روایات در قله این هرم است.
ü امروزه جهان، جهان ایدههاست، امام یک ایده دارد که خودش موجب تحول بزرگ قرن گردید یا مثلاً ملاصدرا در دادن ایده حکمت متعالیه و ...، رهبری کتابی دارند با عنوان : طرح کلی اندیشه اسلامی چاپ انتشارات صهباکه کتاب خیلی نابی است، سخنرانیهای ایشان در رمضان سال 53 است که به نظر من الان بشدت در جامعه کاربرد دارد. کاش میشد به جای کتاب درسی اینرا در کلاسهای معارف تدریس کرد. اینرا همه اساتید معارف به نظر من باید بخوانند، پیام اصلی این کتاب این است که ما در مواجهه با تمامی مکاتب مطرح در جهان نیاز داریم که اسلام را به صورت یک سیستم در مقابل رقبا مطرح کنیم، آن هم با محوریت قرآن کریم، این یک ایده ناب است. برای کارگاههای ما هم خوب است، بنده از این کتاب در بحثی در کلام جدید که در دوره دکتری دارم استفاده میکنم، آن جایی که از عکس العملهای متدیّنین در برابر اندیشه مدرن یا الحاد مدرن یاد میکنم.
|